takab's blog

سلام هدف ترویج مهدویت و شیعه سالاری میباشد
  • خانه 

تفسیر سوره اخلاص

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

حضرت امام صادق «علیه السلام » فرمود:جماعتی از فلسطین نزد پدرم امام محمد باقر«علیه السلام » آمدند و مساله ای چند پرسیدند و جواب شنیدند. بعد ازآن «الصمد» را پرسیدند: پدرم فرمود:پنج حرف است:

الف، دلیل برانیت او سبحانه لام، دلیل است بر الهیت اوصاد، دلیل است بر آنکه او سبحانه صادق است و قول و کلام او صدق وداعی بندگان به اتباع صدق و واعدایشان است به صدق در دار صدق .

میم، دلیل است بر ملک او و اومالک مطلق است; لم یزل و لا یزال.

د - دلیل است بر دوام ملک او واینکه او دائم الوجود است (22).

چرا احد نکره و صمد معرفه آمده است؟

جواب - رازی می گوید:

غالبا در اذهان و اوهام اکثر مردم هر موجودی محسوس و هرمحسوسی منقسم است و قابلیت تقسیم پذیری دارد. و هر چه منقسم نباشد در خاطر و ذهن خلق جای نمی گیرد. پس صمد کسی است که همه در حوائجشان به او نیازمندند واین نزد اکثر خلق معلوم است ولکن احد نزد بیشتر خلق ناشناخته و غیرمعلوم است. ولیکن صمد نزد بیشترین شناخته شده است. (23)
لم یلد و لم یولد:

خداوند زاییده نشده و نمی زاید واز چیزی خارج نمی شود، مانند تولدانسان از انسان و حیوان از حیوان و یاگیاه از زمین و آب از چشمه ها ومیوه ها از درختان نیست.

او پروردگاری است که «لا من شی ء و لا فی شی ء و لا علی شی ء»است (24).

لم یلد صفتی است که نفی شرک ومجالست را از او نماید (25).

لم یلد را به عبارتی می توان گفت که او بیرون نیامد از وجودش چیزکثیف که ولد باشد و سایر اشیای کثیف که از مخلوق بیرون می آید و نه چیز لطیف مثل نفس و روح و منبعث نمی شود از او عوارضات مثل خواب،غم، حزن، بهجت، خنده، گریه،خوف، رجا، رغبت، گرسنگی، سیری و غیر آن یعنی متعالی است از آنکه متولد و بیرون آید از او اشیای کثیف ومحل حوادث نیست (26).

و لم یولد وصف ذات سبحانی است به قدم و اولیت ذات یگانه او. (27)

و لم یولد: یعنی تولید از چیزی نشده و از چیزی بیرون نیامده است. اوایجاد کننده است، به قدرتش، و آنچه را به مشیتش ایجاد کرده برای فنا ونابودی متلاشی نمی کند. باقی می گذارد آنچه خلق کرده برای بقا وابدیت به علمش، پس این است الله الصمد یکه نزاده و نمی زاید و حضورمنزه است. (28)
وجه تقدم «لم یلد» بر «لم یولد»:

به چه علت لم یلد ابتدا آمده بااینکه در ظاهر می بینیم که اول مولودی است و سپس والد است؟

جواب - هنگامی که خلقت واقع شد و خلایق بوجود آمدند قایل به وجود فرزندی برای خدا شدند; زیرامشرکان عرب می گفتند: «الملائکة بنات الله » و یهود می گفتند: عزیز پسرخداست و نصاری بر این بودند که مسیح پسر خداست، به همین خاطرلم یلد مقدم بر لم یولد ذکر گردیده است. (29)
و لم یکن له کفوا احد:

کیفیت قرائت: کفوا، به ضم کاف وفاء خوانده می شود و همچنین به ختم کاف و کسرش به سکون فاء. و ابوعبیده در مورد کفوا گفته است: کفو وکف و کفاء» .

به معنی واحد است و آن به معنی مثل است ولیکن اکثر مفسران در این مورد قولهای مختلفی دارند. (30)

ترمذی گفته است که: لم یکن له کفوا احد و برای او همانندی نیست ومعادلی نیست. هیچ چیز در عالم وجود مثل او نیست. (31) خداوند آنچه براو جایز نیست از صفات نقص را بیان کرد با: «و لم یکن له کفوا احد.» (32)
تفسیر کفو :

در تفسیر کفو اقوال و تفاسیرمختلف است. مفسران سه قول را بیان نموده اند (33):

1- کعب و عطاء گفته اند: لم یکن له مثل و لا عدیل

2- مجاهد گفته است: لم یکن له صاحبة. چنانچه خداوند خود فرموده:لم یکن احد کفوا له.

3- قول سوم بر این است که خداوند خود فرموده که او مصمود الیه است و همه خلق در قضای حوایج خود به او نیازمندند.

دلالت اعضای سوره بر چیست؟

بعضی از اهل تحقیق فرموده اند:نزد طایفه معطله عالم را صانعی نیست. فلاسفه را عقیده بر آن است که صانع نام و وصف ندارد. مذهب ثنویان آنکه شریک دارد اعتقاد مشبهه آنکه شبیه به خلق است. یهود ونصاری گویند: او را زن و فرزند است واعتقاد مجوس آنکه کفو و همسر دارد.حال چون بنده گفت (هو) از تعطیل بیزار شد، چون گفت (الله) از گفتارفلاسفه تبری نمود، به گفتن (احد) ازطریقه بت پرستان و ثنویه تبرا نمود، به گفتن (الله الصمد) از مذهب مشبهه دور شد، به گفتن (لم یلد و لم یولد) ازیهود و نصاری و به گفتن (و لم یکن له کفوا احد) از مجوس مبرا گردید. (34)

فایده در تکرار لفظ الله: چرا لفظ «الله » در «الله الصمد» بعد از «الله احد» دوباره تکرار شده است؟جواب: اگر دوبار این لفظ دو بار به کارنمی رفت احد و صمد وجوبا با هم معرفه یا نکره می آمد. و این جایزنیست. ناگزیر این لفظ باید تکرار شودتا احد بتواند نکره و الصمد معرفه بیایند (35).
اقسام شرک و نفی آن صفات باآیات سوره توحید:

بعضی از صاحبان زبان و علم کلام گفته اند: شرک هشت قسم است:

1- نقص 2- تقلب 3- کثرت 4- عدد 5- علت بودن 6- معلول بودن 7- اشکال 8- اضداد

خداوند متعال نفی کرد از صفت خود کثرت و عدد را بقولش «قل هوالله احد» و تقلب و نقص را بقولش «الله الصمد» و علت و معلولی را به قولش «لم یلد و لم یولد» و نفی کرداشکال و اضداد را به قولش «و لم یکن له کفوا احد» پس وحدانیت بحث ومحض بسیط خدا (36) حاصل شد.
فواید سوره توحید:

فوایدی چند از این سوره بافضیلت ذکر می گردد:

1- اول سوره دلالت می کند برآنکه او واحد و صمدی است که ضدیتی در پیشی گرفتن به احسان به لطف او نیازمندند. «لم یلد و لم یولد»به این مطلب اشاره دارد که او غنی علی الاطلاق است و از تغییرات مادی منزه است و جود و کرمش به خاطرنفع و یا دفع ضرری از او نیست بلکه احسان محض است «و لم یکن له کفوااحد» اشاره به نفی صفات نکوهیده وسلبیه در اوست .

2- خداوند با قول (احد) کثرت رااز ذاتش نفی کرد و با لفظ (الصمد)نفی نقص و مغلوب بودن از خودنمود. و با لم یلد و لم یولد نفی علی ومعلولی و با (و لم یکن له کفوا احد)نفی اضداد و انداد.

3- همانا این سوره در حق خدامانند سوره کوثر است در حق رسول «صلی الله علیه وآله »، و همانطور که به پیامبرنسبت ابتر بودن دادند و سوره کوثرنازل شد سوره توحید هم نازل شدبرای اثبات اینکه خدا فرزندی ندارد (37).

 نظر دهید »

تفسیر سوره فلق

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

بگو پناه می‏برم به پروردگار صبحدم (1).

از شر هر چه که او خلق کرده و دارای شر است (2).

و از شر شب وقتی که با ظلمتش فرا می‏رسد (3).

و از شر زنان جادوگر که به گره‏ها می‏دمند و افسون می‏کنند (4).

و از شر حسودی که بخواهد زهر حسد خود را بریزد (و علیه من دست بکار توطئه شود) (5).

تفسیر آیات

در این سوره به رسول گرامی خود دستور می‏دهد که از هر شر و از خصوص بعضی شرور به او پناه ببرد، و این سوره به طوری که از روایات وارده در شان نزولش بر می‏آید در مدینه نازل شده است.

قل اعوذ برب الفلق مصدر عوذ که کلمه اعوذ متکلم وحده از مضارع آن است، به معنای حفظ کردن خویش و پرهیز دادن از شر از راه پناه بردن به کسی است که می‏تواند آن شر را دفع کند، و کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای شکافتن و جدا کردن است، و این کلمه در صورتی که با دو فتحه باشد صفت مشبهه‏ای به معنای مفعول خواهد بود، نظیر قصص به دو فتحه (چون قصص به کسره اول و فتحه دوم جمع قصه است)، که به معنای مقصوص یعنی حکایت شده، و یا نقل شده است، و غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق می‏شود، و فلق یعنی آن لحظه‏ای که نور گریبان ظلمت را می‏شکافد و سر بر می‏آورد.

و بنابراین، معنای آیه چنین می‏شود: بگو من پناه می‏برم به پروردگار صبح، پروردگاری که آن را فلق می‏کند و می‏شکافد، و مناسب این تعبیر با مساله پناه بردن از شر، که خود ساتر خیر و مانع آن است، بر کسی پوشیده نیست.

ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه فلق هر چیزی است که از کتم عدم به وسیله خلقت سر بر آورد، برای اینکه خلقت و ایجاد در حقیقت شکافتن عدم، و بیرون آوردن موجود به عالم وجود است، در نتیجه رب فلق مساوی با رب مخلوق است.

بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه فلق نام چاهی است در جهنم.

مؤید این قول بعضی از روایاتی است که در تفسیر این سوره وارد شده.

من شر ما خلق یعنی از شر هر مخلوقی، چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگری که شری همراه خود دارد، پس، از عبارت ما خلق نباید توهم کرد که تمامی مخلوقات شرند و یا شری با خود دارند، زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و کلیت نیست.

و من شر غاسق اذا وقب در صحاح می‏گوید: کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است، وقتی گفته می‏شود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید، و عاسق شب، آن ساعتی است که شفق سمت مغرب ناپدید شود.

و کلمه وقوب که مصدر فعل ماضی وقب است، به معنای داخل شدن است.

در نتیجه معنای آیه این می‏شود: و از شر شب وقتی که با ظلمتش داخل می‏شود.

و اگر در آیه شریفه شر را به شب نسبت داده، به خاطر این بوده که شب با تاریکیش شریر را در رساندن شر کمک می‏کند، و به همین جهت می‏بینیم شروری که در شب واقع می‏شود بیشتر از شرور واقع در روز است.

علاوه بر این، انسان که مورد حمله شرور است، در شب ناتوان‏تر از روز است.

ولی بعضی گفته‏اند: مراد از کلمه غاسق خصوص شب نیست، بلکه هر شری است که به آدمی هجوم بیاورد، هر چه می‏خواهد باشد.

در آیه اول مطلق شر را ذکر کرد، و در آیه دوم خصوص شر غاسق را یاد آور شد، و این خود از باب ذکر خاص بعد از عام است، تا اهتمام بیشتر نسبت به خاص را برساند، و در این سوره بعد از ذکر شر عام، به خصوص سه شر اهتمام شده است: یکی شر شب وقتی داخل می‏شود. و دوم شر ساحران. و سوم شر حاسد، که مشغول توطئه می‏گردد.

و اهتمام بیشتر نسبت به این سه نوع شر بخاطر این است که انسان از این سه شر غافل است، یعنی این سه نوع شر در حال غفلت آدمی حمله می‏آورند.

و من شر النفاثات فی العقد یعنی و از شر زنان جادوگر ساحر، که در عقده‏ها و گره‏ها علیه مسحور می‏دمند، و به این وسیله مسحور را جادو می‏کنند.

و اگر از میان جادوگران، خصوص زنان را نام برد، برای این بود که سحر و جادوگری در بین زنان بیشتر است تا مردان، و از این آیه استفاده می‏شود که قرآن کریم تاثیر سحر را فی الجمله تصدیق دارد، و نظیر این آیه در تصدیق سحر آیه زیر است که در داستان هاروت و ماروت می‏فرماید: فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله، و نیز نظیر آن، آیه‏ای است که سخن از ساحران فرعون دارد.

ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند: آیه مورد بحث نظری به سحر ندارد، بلکه مرادش از دمندگان در گره‏ها، آن زنانی است که با تسویلات خود تصمیم‏های شوهران را از ایشان می‏گیرند و رأی شوهران را متمایل به آن جانبی می‏کنند که خودشان صلاح می‏دانند و دوست دارند، پس مراد از کلمه عقد - که جمع عقده است - رأی، و مراد از نفث در عقد به طور کنایه سست کردن تصمیم شوهر است. ولی این معنایی به دور از ذهن است.

و من شر حاسد اذا حسد یعنی از شر حسود وقتی که مبتلا به حسد گشته و مشغول اعمال حسد درونی خود شود و علیه محسود دست بکار گردد.

بعضی از مفسرین گفته‏اند: این آیه شامل چشم زدن اشخاص شور چشم نیز می‏شود، چون چشم زدن هم ناشی از نوعی حسد درونی می‏گردد، شخص حسود وقتی چیزی را ببیند که در نظرش بسیار شگفت‏آور و بسیار زیبا باشد حسدش تحریک شده، با همان نگاه، زهر خود را می‏ریزد.

 نظر دهید »

تفسیر سوره ناس

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

بگو پناه می‏برم به پروردگار مردم (1).

فرمانروای مردم (2).

معبود مردم (3).

از شر وسوسه‏گر نهانی (4).

که در دل مردم وسوسه می‏کند (5).

چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسانند (6).

تفسیر آیات

در این سوره رسول گرامی خود را دستور می‏دهد به اینکه از شر وسواس خناس، به خدا پناه ببرد، و به طوری که از روایات وارده در شان نزول آن استفاده می‏شود این سوره در مدینه نازل شده، بلکه از آن روایات بر می‏آید که این سوره و سوره قبلیش هر دو با هم نازل شده‏اند.

قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس طبع آدمی چنین است که وقتی شری به او متوجه می‏شود و جان او را تهدید می‏کند، و در خود نیروی دفع آن را نمی‏بیند به کسی پناهنده می‏شود که نیروی دفع آن را دارد، تا او وی را در رفع آن شر کفایت کند، و انسان در اینگونه موارد به یکی از سه پناه، پناهنده می‏شود: یا به ربی پناه می‏برد که مدبر امر او و مربی او است، و در تمامی حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع می‏کند، در این هنگام هم که چنین شری متوجه او شده و بقای او را تهدید می‏کند به وی پناهنده می‏شود تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند، و از میان آن سه پناهگاه، این یکی سببی است فی نفسه تام در سببیت.

دومین پناه، کسی است که دارای سلطنت و قوتی کافی باشد، و حکمی نافذ داشته باشد، به طوری که هر کس از هر شری بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان (و امثال ایشان)، این سبب هم سببی است مستقل و تام در سببیت. در این میان سبب سومی است و آن عبارت است از الهی که معبود واقعی باشد، چون لازمه معبودیت اله و مخصوصا اگر الهی واحد و بی شریک باشد، این است که بنده خود را برای خود خالص سازد، یعنی جز او کسی را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده می‏کند اراده نکند، و جز آنچه او می‏خواهد عمل نکند.

و خدای سبحان رب مردم، و ملک آنان، و اله ایشان است، همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده: ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانی تصرفون و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده، می‏فرماید رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا، و در این آیه‏ای که از نظرت می‏گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده می‏فرماید: له ملک السموات و الارض و الی الله ترجع الامور، پس اگر قرار است آدمی در هنگام هجوم خطرهایی که او را تهدید می‏کند به ربی پناهنده شود، الله تعالی تنها رب آدمی است و به جز او ربی نیست، و نیز اگر قرار است آدمی در چنین مواقعی به پادشاهی نیرومند پناه ببرد، الله سبحانه، پادشاه حقیقی عالم است، چون ملک از آن او است و حکم هم حکم او است.

و اگر قرار است بدین جهت به معبودی پناه ببرد، الله تعالی معبودی واقعی است و به جز او اگر معبودی باشد قلابی و ادعایی است.

و بنابر این جمله قل اعوذ برب الناس، دستوری است به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏)، به اینکه به خدا پناه ببرد، از این جهت که خدای تعالی رب همه انسانها است و آن جناب هم یکی از ایشان است، و نیز خدای تعالی ملک و اله همه انسانها است و آن جناب هم یکی از ایشان است.

از آنچه گذشت روشن شد که: اولا: چرا در میان همه صفات خدای تعالی خصوص سه صفت: ربوبیت و مالکیت و الوهیت را نام برد؟ و نیز چرا این سه صفت را به این ترتیب ذکر کرد، اول ربوبیت، بعد مالکیت، و در آخر الوهیت؟ و گفتیم ربوبیت نزدیک‏ترین صفات خدا به انسان است و ولایت در آن اخص است، زیرا عنایتی که خدای تعالی در تربیت او دارد، بیش از سایر مخلوقات است.

علاوه بر این اصولا ولایت، امری خصوصی است مانند پدر که فرزند را تحت پر و بال ولایت خود تربیت می‏کند.

و ملک دورتر از ربوبیت و ولایت آن است، همچنان که در مثل فرزندی که پدر دارد کاری به پادشاه ندارد، بله اگر بی سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه می‏کند، تازه باز دستش به خود شاه نمی‏رسد، و ولایت هم در این مرحله عمومی‏تر است، همچنان که می‏بینیم پادشاه تمام ملت را زیر پر و بال خود می‏گیرد، و اله مرحله‏ای است که در آن بنده عابد دیگر در حوائجش به معبود مراجعه نمی‏کند، و کاری به ولایت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشی از اخلاص درونی است، نه طبیعت مادی، به همین جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبیت خدای سبحان و سپس از سلطنتش سخن می‏گوید، و در آخر عالی‏ترین رابطه بین انسان و خدا یعنی رابطه بندگی را بیاد می‏آورد، می‏فرماید: قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس.

و ثانیا: روشن گردید که چرا جمله‏های رب الناس، ملک الناس، اله الناس را متصل و بدون واو عاطفه آورد، خواست تا بفهماند هر یک از دو صفت الوهیت و سلطنت سببی مستقل در دفع شر است، پس خدای تعالی سبب مستقل دفع شر است، بدین جهت که رب است، و نیز سبب مستقل است بدین جهت که ملک است، و نیز سبب مستقل است بدین جهت که اله است، پس او از هر جهت که اراده شود سبب مستقل است، و نظیر این وجه در دو جمله الله احد الله الصمد گذشت.

و نیز با این بیان روشن گردید که چرا کلمه ناس سه بار تکرار شد، با اینکه می‏توانست بفرماید: قل اعوذ برب الناس و الههم و ملکهم چون خواست تا به این وسیله اشاره کند به اینکه این سه صفت هر یک به تنهایی ممکن است پناه پناهنده قرار گیرد، بدون اینکه پناهنده احتیاج داشته باشد به اینکه آن دو جمله دیگر را که مشتمل بر دو صفت دیگر است به زبان آورد، همچنان که در صریح قرآن فرموده: خدای تعالی اسمائی حسنی دارد، به هر یک بخواهید می‏توانید او را بخوانید، این بود توجیهات ما درباره آیات این سوره، ولی مفسرین در توجیه هر یک از سؤالهای بالا وجوهی ذکر کرده‏اند که دردی را دوا نمی‏کند.

من شر الوسواس الخناس در مجمع البیان، آمده که کلمه وسواس به معنای حدیث نفس است، به نحوی که گویی صدایی آهسته است که بگوش می‏رسد، و بنا به گفته وی کلمه وسواس مانند کلمه وسوسه مصدر خواهد بود، و دیگران آن را مصدری سماعی و بر خلاف قاعده دانسته‏اند، چون قاعده اقتضا می‏کرد واو اول این کلمه به کسره خوانده شود، همچنان که حرف اول مصدر سایر افعال چهار حرفی به کسره خوانده می‏شود، مثلا می‏گویند: دحرج، یدحرج، دحراجا و زلزل، یزلزل زلزالا و به هر حال ظاهر این آیه - همانطور که دیگران نیز استظهار کرده‏اند - این است که: مراد از این مصدر معنای وصفی است، که مانند جمله زید عدل - زید عدالت است به منظور مبالغه به صیغه مصدر تعبیر شده است.

و از بعضی نقل شده که اصلا کلمه مورد بحث را صفت دانسته‏اند، نه مصدر.

و کلمه خناس صیغه مبالغه از مصدر خنوس است که به معنای اختفای بعد از ظهور است.

بعضی گفته‏اند: شیطان را از این جهت خناس خوانده که به طور مداوم آدمی را وسوسه می‏کند، و به محضی که انسان به یاد خدا می‏افتد پنهان می‏شود و عقب می‏رود، باز همینکه انسان از یاد خدا غافل می‏شود، جلو می‏آید و به وسوسه می‏پردازد.

الذی یوسوس فی صدور الناس این جمله صفت وسواس خناس است، و مراد از صدور ناس محل وسوسه شیطان است، چون شعور و ادراک آدمی به حسب استعمال شایع، به قلب آدمی نسبت داده می‏شود که در قفسه سینه قرار دارد، و قرآن هم در این باب فرموده: ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور.

من الجنة و الناس این جمله بیان وسواس خناس است، و در آن به این معنا اشاره شده که بعضی از مردم کسانی هستند که از شدت انحراف، خود شیطانی شده و در زمره شیطانها قرار گرفته‏اند، همچنان که قرآن در جای دیگر نیز فرموده: شیاطین الانس و الجن.

و اما اینکه بعضی گفته‏اند که کلمه ناس هم بر جماعتی از انسانها اطلاق می‏شود و هم بر جماعتی از جن، و جمله من الجنة و الناس بیانگر این معنای اعم است.

سخنی است بی‏دلیل که نباید بدان اعتناء نمود.

همچنین به این سخن که بعضی گفته‏اند که: کلمه و الناس عطف است بر کلمه وسواس، و معنای عبارت این است که: پناه می‏برم به خدا از شر وسواس خناس که از طائفه جن هستند، و از شر مردم.

چون این معنایی است که همه می‏دانند از فهم بدور است.

بحث روایتی

در مجمع البیان است که ابو خدیجه از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت کرده که فرمود: جبرئیل نزد رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آمد در حالی که آن جناب بیمار بود، پس آن جناب را با دو سوره قل أعوذ و سوره قل هو الله احد افسون نموده، سپس گفت: بسم الله ارقیک و الله یشفیک من کل داء یؤذیک خذها فلتهنیک - من تو را به نام خدا افسون می‏کنم، و خدا تو را از هر دردی که آزارت دهد شفا می‏دهد، بگیر این را که گوارایت باد پس رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) گفت: بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس….

مؤلف: بعضی از روایاتی که در شان نزول این سوره وارد شده در بحث روایتی گذشته گذشت.

و باز در مجمع البیان است که از انس بن مالک روایت شده که گفت: رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) فرمود: شیطان پوزه خود را بر قلب هر انسانی خواهد گذاشت، اگر انسان به یاد خدا بیفتد، او می‏گریزد و دور می‏شود، و اما اگر خدا را از یاد ببرد، دلش را می‏خورد، این است معنای وسواس خناس.

و در همان کتاب آمده که عیاشی به سند خود از أبان بن تغلب، از جعفر بن محمد (علیهماالسلام‏) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) فرموده: هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه برای قلبش در سینه‏اش دو گوش هست، از یک گوش فرشته بر او می‏خواند و می‏دمد، و از گوش دیگرش وسواس خناس بر او می‏خواند، خدای تعالی به وسیله فرشته او را تایید می‏کند، و این همان است که فرموده: و ایدهم بروح منه - ایشان را به روحی از ناحیه خود تایید می‏کند.

و در امالی صدوق به سند خود از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت کرده که فرمود: وقتی آیه و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم، نازل شد ابلیس به بالای کوهی در مکه رفت که آن را کوه ثویر می‏نامند.

و به بلندترین آوازش عفریت‏های خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسیدند ای بزرگ ما مگر چه شده که ما را نزد خود خواندی؟ گفت: این آیه نازل شده، کدامیک از شما است که اثر آن را خنثی سازد، عفریتی از شیطانها برخاست و گفت: من از این راه آن را خنثی می‏کنم.

شیطان گفت: نه، این کار از تو بر نمی‏آید.

عفریتی دیگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنید.

وسواس خناس گفت: این کار را به من واگذار، پرسید از چه راهی آن را خنثی خواهی کرد؟گفت: به آنان وعده می‏دهم، آرزومندشان می‏کنم تا مرتکب خطا و گناه شوند، وقتی در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان می‏برم.

شیطان گفت: آری تو، به درد این کار می‏خوری، و او را موکل بر این ماموریت کرد، تا روز قیامت.

مؤلف: در اوائل جلد هشتم این کتاب گفتاری در این باره گذشت.

الحمد لله که این کتاب به پایان رسید، و فراغت از تالیف آن در شب مبارک قدر یعنی بیست و سوم ماه مبارک رمضان سال هزار و سیصد و نود و دوی هجری اتفاق افتاد و الحمد لله علی الدوام و الصلوة علی سیدنا محمد و اله و السلام.

 نظر دهید »

حقیقت شگفتانگیز

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

1. کالری میوه‌ها، پایین است. میوه‌ها سیرکننده هستند، اما کالری اضافی یا چربی ندارند. آن‌ها شامل انواع ویتامین، فیبر، و قند هستند- تمام موادی که بدن برای سالم بودن به آن‌ها نیاز دارد.

2. میوه‌ها، بیماری‌های قلبی عروقی را کاهش می‌دهند. بسیاری از میوه‌ها، از این قابلیت بهره مند هستند که خطر ابتلاء به بیماری‌های قلبی عروقی، سکته، انواع دیابت، و همچنین سرطان، را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهند. بنابراین، افرادی که از بیماری‌های قلبی رنج می‌برند، می‌توانند با حرص و ولع و به هر میزان که دوست دارند، میوه بخورند.

3. میوه‌ها، کلسترول ندارند. بسیاری از افراد به دلیل مصرف محصولات غذایی ناسالم، از کلسترول بالا رنج می‌برند. این امر موجب می‌شود تا آنها در مقابل بیماری‌های قلبی، و همچنین انواع دیگر بیماری‌ها، بسیار آسیب پذیر باشند. اما میوه‌ها می‌توانند شما را در مقابل این بیماری‌ها بیمه نمایند، زیرا 100% از کلسترول تهی هستند.

4. میوه‌ها، به هضم غذا کمک می کنند. میوه‌ها از فیبر طبیعی بهره‌مند هستند. این فیبر، برای دفع کلسترول و چربی از بدن، بسیار ضروری هستند. بنابراین، در واقع سبب می‌شوند تا بدن شما سالم بماند. همچنین، به هضم غذا کمک کرده و خطر گرفتار شدن به یبوست را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد.

5. میوه ها، سطح ایمنی بدن را افزایش می‌دهند. میوه‌ها سطح بالایی از آنتی اکسیدان‌ها مانند ویتامین C و آنتو سیانین دارند. هنگامی که این دو با یکدیگر ترکیب می‌شوند، خطرات ناشی از استرس، انواع بیماری‌ها، و سرطان را کاهش می‌دهند. علاوه بر این، میوه‌ها سیستم ایمنی بدن را تقویت نموده و از بدن در مقابل ابتلا به انواع بیماری‌ها، محافظت می‌کنند.

6. میوه ها از پیر شدن جلوگیری می‌کنند. بسیاری از میوه‌ها مانند شاه توت، زغال اخته، تمشک، و دیگر میوه های آبی رنگ، از خواصی بهره مند هستند که فرایند پیری را با تاخیر مواجه می‌سازند. بنابراین، با خوردن چنین میوه هایی می توانید از ایجاد رنگدانه و چین و چروک بر روی صورت جلوگیری کنید؛ یا در واقع، این فرایند را با تاخیر مواجه سازید. این میوه‌ها، از سلول‌ها، بافت‌ها، و ارگان‌های بدن، محافظت نموده و آنها را جوان نگاه می‌دارند.

7. میوه‌ها، فشار خون را تنظیم می‌کنند. میوه‌هایی چون سیب و آواکادو، فشار خون بدن را تنظیم کرده و آن را در حد تعادل نگاه می‌دارند.

8. میوه‌ها، طول عمر را افزایش می‌دهند. در پایان، باید به مهمترین ویژگی میوه‌ها اشاره کنم و آن خاصیت آنها در افزایش طول عمر است.

میوه‌هایی شبیه به کدوی تلخ و نارگیل، از خواص دارویی بهره‌مند هستند. کدوی تلخ از خواص ضد‌سرطانی، ضد ویروسی، و ضد مالاریایی بهره‌مند است.

از سوی دیگر، از آب نارگیل، می‌توان برای انتقال خون استفاده نمود؛ زیرا آب نارگیل، بسیار شبیه به پلاسمای خون است. در طول جنگ جهانی دوم، آب نارگیل با این خاصیت خارق العاده ی خود، جان بسیاری از سربازان را نجات داد.

 نظر دهید »

حقیقت شگفتانگیز

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

1. کالری میوه‌ها، پایین است. میوه‌ها سیرکننده هستند، اما کالری اضافی یا چربی ندارند. آن‌ها شامل انواع ویتامین، فیبر، و قند هستند- تمام موادی که بدن برای سالم بودن به آن‌ها نیاز دارد.

2. میوه‌ها، بیماری‌های قلبی عروقی را کاهش می‌دهند. بسیاری از میوه‌ها، از این قابلیت بهره مند هستند که خطر ابتلاء به بیماری‌های قلبی عروقی، سکته، انواع دیابت، و همچنین سرطان، را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهند. بنابراین، افرادی که از بیماری‌های قلبی رنج می‌برند، می‌توانند با حرص و ولع و به هر میزان که دوست دارند، میوه بخورند.

3. میوه‌ها، کلسترول ندارند. بسیاری از افراد به دلیل مصرف محصولات غذایی ناسالم، از کلسترول بالا رنج می‌برند. این امر موجب می‌شود تا آنها در مقابل بیماری‌های قلبی، و همچنین انواع دیگر بیماری‌ها، بسیار آسیب پذیر باشند. اما میوه‌ها می‌توانند شما را در مقابل این بیماری‌ها بیمه نمایند، زیرا 100% از کلسترول تهی هستند.

4. میوه‌ها، به هضم غذا کمک می کنند. میوه‌ها از فیبر طبیعی بهره‌مند هستند. این فیبر، برای دفع کلسترول و چربی از بدن، بسیار ضروری هستند. بنابراین، در واقع سبب می‌شوند تا بدن شما سالم بماند. همچنین، به هضم غذا کمک کرده و خطر گرفتار شدن به یبوست را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد.

5. میوه ها، سطح ایمنی بدن را افزایش می‌دهند. میوه‌ها سطح بالایی از آنتی اکسیدان‌ها مانند ویتامین C و آنتو سیانین دارند. هنگامی که این دو با یکدیگر ترکیب می‌شوند، خطرات ناشی از استرس، انواع بیماری‌ها، و سرطان را کاهش می‌دهند. علاوه بر این، میوه‌ها سیستم ایمنی بدن را تقویت نموده و از بدن در مقابل ابتلا به انواع بیماری‌ها، محافظت می‌کنند.

6. میوه ها از پیر شدن جلوگیری می‌کنند. بسیاری از میوه‌ها مانند شاه توت، زغال اخته، تمشک، و دیگر میوه های آبی رنگ، از خواصی بهره مند هستند که فرایند پیری را با تاخیر مواجه می‌سازند. بنابراین، با خوردن چنین میوه هایی می توانید از ایجاد رنگدانه و چین و چروک بر روی صورت جلوگیری کنید؛ یا در واقع، این فرایند را با تاخیر مواجه سازید. این میوه‌ها، از سلول‌ها، بافت‌ها، و ارگان‌های بدن، محافظت نموده و آنها را جوان نگاه می‌دارند.

7. میوه‌ها، فشار خون را تنظیم می‌کنند. میوه‌هایی چون سیب و آواکادو، فشار خون بدن را تنظیم کرده و آن را در حد تعادل نگاه می‌دارند.

8. میوه‌ها، طول عمر را افزایش می‌دهند. در پایان، باید به مهمترین ویژگی میوه‌ها اشاره کنم و آن خاصیت آنها در افزایش طول عمر است.

میوه‌هایی شبیه به کدوی تلخ و نارگیل، از خواص دارویی بهره‌مند هستند. کدوی تلخ از خواص ضد‌سرطانی، ضد ویروسی، و ضد مالاریایی بهره‌مند است.

از سوی دیگر، از آب نارگیل، می‌توان برای انتقال خون استفاده نمود؛ زیرا آب نارگیل، بسیار شبیه به پلاسمای خون است. در طول جنگ جهانی دوم، آب نارگیل با این خاصیت خارق العاده ی خود، جان بسیاری از سربازان را نجات داد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 25
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

takab's blog

امیدوارم شماهم مارا یاری کنید

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی،تحلیلی
  • اقتصادی
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • خبری
  • شهدا
  • قرآن
  • مهدویت

Random photo

اعتکاف

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس