takab's blog

سلام هدف ترویج مهدویت و شیعه سالاری میباشد
  • خانه 

داستان پیرزن و حضرت خضر

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

در زمان های نه چندان دور، پيرزني براي برآورده شدن خواسته‌اش شب و روز دعا مي‌كرد. تا اين‌كه از كسي شنيد كه هركس چهل روز عملي را انجام دهد يكي از پيامبران خدا را خواهد ديد و مي‌تواند حاجتش را از او بخواهد .او بايد براي ديدن حضرت خضر چهل صبح پيش از طلوع آفتاب جلوي در خانه‌اش را آب و جارو مي‌كرد . پيرزن نيت كرد و شروع كرد روزهاي اول با شوق و ذوق تمام اين كار را انجام مي‌داد گاهي حاجتش را عوض مي‌كرد يا دوباره منصرف مي‌شد گاهي هم همه چيز را به خدا مي‌سپرد تا هر چه صلاح است انجام دهد. باورش نمي‌شد كه بتواند يكي از پيامبران، حضرت خضر، را ببيند چه برسد به اين‌كه از او حاجتي بخواهد و مواظب بود وظيفه‌اش را درست و بدون كم و كاست انجام دهد تا مبادا روزي خوابش ببرد يا يك وقت آب نداشته باشد يا جارويش شكسته باشد تا چهل روز تمام شود روزهاي آخر ديگر اين‌كار براي پيرزن وظيفه شده بود و گاهي حاجتش را فراموش مي‌كرد و به مردمي كه در رفت و آمد بودند خيره مي‌شد و با بي‌حوصلگي آن‌ها را تماشا مي‌كرد تا اين‌كه بالاخره روز چهل‌ام رسيد پيرزن در را باز كرد و لبخندي زد و نفس عميقي كشيد و شروع كرد به آب و جارو كردن بعد از آن بايد منتظر مي‌ماند تا حضرت خضر رد شود صندلي چوبي‌اش را آورد و جلوي درب خانه منتظر شد هنوز خورشيد بالا نيامده بود و كسي در كوچه نبود دقايقي گذشت او داشت به درختان نگاه مي‌كرد به گنجشك‌ها كه مي‌آمدند روي زمين مي‌نشستند و بلند مي‌شدند .به آسمان‌ كه امروز ابرها چه‌قدر شكل‌هاي قشنگي درآورده‌اند اين سر كوچه را نگاه كرد آن سر كوچه را دوباره اين سر كوچه را، مردي چوب به دست داشت رد مي‌شد پيرزن او را نگاه كرد چه‌قدر چهره گيرايي داشت، نزديك‌تر شد انگار كه پيرزن سال‌هاست او را مي‌شناسد به صورتش خيره شده بود در چشمانش نوري بود و بر لبش ذكري. پيرزن فقط نگاه مي‌كرد انگار آن شخص را فقط بايد نگاه ‌كرد و سكوت. نبايد حرفي زد مرد به آرامي گذشت پيرزن داشت به او مي‌نگريست و وقتي رد شد هنوز در جاي خودش نشسته بود و غرق در فكر و خيالاتش هنوز منتظر بود خودش هم نمي‌دانست به چه مي‌انديشد دقايق مي‌گذشتند و او انگار در همان لحظه‌هاي اول حاجتش را جا گذاشته بود كم‌كم مردم شروع كردند به رفت و آمد و كوچه داشت شلوغ مي‌شد ولي كوچه و خانه پيرزن امروز بوي ديگري گرفته بود بوي نور، بوي رهگذري از بهشت .پيرزن لبخند زد زيرا اصلاً به ياد نياورده بود كه حاجتي دارد اصلاً انگار يادش رفته بود كه مي‌تواند حرف بزند و خواسته‌اش را بگويد او خضر را نشناخته بود

 نظر دهید »

داستان از وحی پیامبر

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد:

كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد بخور! و دومى را بپوشان ! و سومى را بپذیر! و چهارمى را ناامید مكن ! و از پنجمى بگریز!

پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با كوه سیاه بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :

خداوند دستور داده این كوه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد هر چه پیش مى رفت كوه كوچكتر مى شد سرانجام كوه به صورت لقمه اى درآمد، وقتى كه خورد دید بهترین و لذیذترین چیز است .

از آن محل كه گذشت طشت طلایى نمایان شد. با خود گفت : خداوند دستور داده این را پنهان كنم . گودالى كند و طشت را در آن نهاد و خاك روى آن ریخت و رفت . اندكى گذشته بود برگشت پشت سرش را نگاه كرد دید طشت بیرون آمده و نمایان است . با خود گفت من به فرمان خداوند عمل كردم و طشت را پنهان نمودم .

سپس با یك پرنده برخورد نمود كه باز شكارى آن را دنبال مى كرد. پرنده آمد دور او چرخید. پیامبر خدا با خود گفت :

پروردگار فرمان داده كه این را بپذیرم . آستینش را گشود، پرنده وارد آستین حضرت شد. باز شكارى گفت :

اى پیامبر خدا! شكارم را از من گرفتى من چند روز است آنرا تعقیب مى كردم .
پیامبر با خود گفت :

پروردگارم دستور داده این را ناامید نكنم . مقدارى گوشت از رانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت ناگاه قطعه گوشت گندیده را دید، با خود گفت :

مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت .

پس از طى مراحل به خانه برگشت شب در خواب به او گفتند: ماءموریت خود را خوب انجام دادى . آیا حكمت آن ماءموریت را دانستى و چرا چنین ماءموریتى به شما داده شد؟

پاسخ داد: نه ! ندانستم .

گفتند: اما منظور از كوه غضب بود. انسان در هنگام غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم مى كند. ولى اگر شخصیت خود را حفظ كند و آتش ‍ غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه اى شیرین و لذیذ در خواهد آمد.

و منظور از طشت طلا عمل صالح و كار نیك است ، وقتى انسان آن را پنهان كند خداوند آن را آشكار مى سازد تا بنده اش را با آن زینت و آرایش دهد، گذشته از این كه اجر و پاداشى براى او در آخرت مقدر كرده است . و منظور از پرنده ، آدم پندگویى است كه شما را پند و اندرز مى دهد، باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل كرد.

و منظور از باز شكارى شخص نیازمندى است كه نباید او را ناامید كرد.

و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویى پشت سر مردم است ، باید از آن گریخت و نباید غیبت كسى را كرد.

 نظر دهید »

انچه از قران بدانیم

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

. اولین آیه و سوره نازل شده

درباره این که، کدام آیه یا سوره، برای اولین بار بر پیامبر(ص) نازل شده در میان صاحب نظران، اختلاف نظر وجود دارد. در این زمینه چهار نظر بیان شده است:

الف: آیات سه یا پنج ابتدای سوره علق؛

ب: آیه اول سوره مدّثر؛

ج: آیه بسم اللّه الرحمن الرحیم؛

د: سوره حمد.
2. آخرین آیه و سوره

در بسیاری از روایات آمده است: آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل شد، آیه 281 سوره بقره بود. برخی دیگر گفته اند: آخرین آیه، آیه اکمال دین (مائده / 3) می باشد. درباره آخرین سوره نیز بین دو سوره نصر و برائت، اختلاف نظر هست، هر چند سوره نصر، که در سال فتح مکه (هشتم هجری) نازل شده است، از قوّت بیشتری برخوردار است. زیرا فقط آیات نخستین سوره برائت، پس از فتح مکه (سال نهم) نازل شده است.
3. زمان نزول آیات

آنچه از آیات قرآن به دست می آید، بیانگر نزول قرآن در شبی از شب های ماه مبارک رمضان است:

1. «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ» (بقره / 185)

2. «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةٍ مُبـرَکَةٍ» (دخان / 3)

3. «اِنّا اَنزَلنـهُ فی لَیلَةِ القَدر» (قدر / 1)

از آیه اول بدست می آید که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. از آیه دوم می توان دریافت که این نزول، دریک شب مبارکی انجام گرفته است. با توجه به این دو آیه، روشن می شود که این شب مبارک، یکی از شب های ماه رمضان است. در آیه سوم، خداوند می فرماید: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.» از ضمیمه این سه آیه، می توان چنین نتیجه گرفت: در ماه رمضان، شب بابرکتی به نام شب قدر، وجود دارد که قرآن در آن شب، نازل شده است. در ضمن روشن است که آن شب عظیم، یک شب است و نه چند شب. بنابراین، زمان نزول قرآن، در یک شبِ قدر از شب های ماه رمضان می باشد.

سؤالی که در این جا، قابل طرح است، اینکه: شب قدر، کدام یک از شب های این ماه مبارک رمضان است؟

در این زمینه، آیات قرآن، بیانی ندارند. در روایات نیز، شب های مختلفی، به عنوان شب قدر، معرّفی شده است. از جمله: شب نیمه شعبان، شب اول، هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم، بیست و چهارم، بیست و پنجم و بیست و هفتم ماه رمضان. با توجه به روایات این باب، شب های بیست و یک و بیست و سه، از تأکید بیشتری برخوردار می باشد. از امام صادق(ع) سؤال شد، شب قدر کدام شب است؟ فرمودند: «آن را در یکی از دو شب بیست و یک و بیست و سه، جستجو کن».

زراره از امام صادق(ع) روایت کرده است که حضرت فرمود: «شب نوزدهم، شب تقدیر، شب بیست و یکم شب تعیین و شب بیست و سوم، شب ختم و امضای امر است.»

بنابراین در نزد شیعه، شب قدر در میان یکی از دو شب بیست و یک و بیست و سه، مورد تردید است. هرچند با توجه به برخی از روایات دیگر، شب بیست و سوم، دارای قوّت بیشتری است. شیخ صدوق می گوید: «مشایخ ما اتفاق نظر دارند که شب قدر، شب 23 ماه رمضان است.» با توجه به این سخن، نزول قرآن در یکی از دو شب بیست و یک یا بیست و سه ماه رمضان، واقع شده است.
4. رابطه نزول قرآن با بعثت پیامبر(ص)

سؤالی که قابل طرح است، اینکه: چگونه قرآن در شب قدرِ ماه رمضان، نازل شده است. در حالی که بعثت پیامبر، بنابر قول مشهور، در بیست و هفت رجب بوده است؟ به عبارت دیگر: آیا بعثت پیامبر همزمان با نزول قرآن در ماه رمضان بوده است؟ ابتدا باید روشن شود که پیامبر در هنگام بعثت، چند سال داشته اند. دیدگاه های مختلفی در این باره، وجود دارد. در بسیاری از روایات، سنّ شریف آن حضرت، 40 سال، و در برخی دیگر از روایات، 43 سال ذکر شده است. البته با توجه به دلایل، قرائن و شواهد مختلف، قول چهل سالگی ترجیح دارد.

هم چنین درباره زمان بعثت، سه احتمال داده شده است: الف: یازدهم و دوازدهم ربیع الاول سال چهلم عام الفیل. ب: بیست و هفتم رجب. ج: ماه مبارک رمضان.

از میان روایاتی که بیانگر این سه دیدگاه است، روایاتی که ماه رجب را ماه بعثت آن حضرت می دانند، بر دیگر روایات ترجیح داده می شود: این ترجیح به دلیل زیر می باشد: 1ـ درباره ماه رجب، سیزده روایت وجود دارد؛ در حالی که درباره ربیع الاول بیش از سه روایت و درباره بعثت آن حضرت در ماه رمضان، بیش از دو روایت به دست نیامده است. 2ـ روایات مربوط به ربیع الاول و ماه رمضان، در مورد تاریخ روز بعثت اختلاف دارند؛ در حالی که روایات مربوط به ماه رجب، به اتفاق، روز مبعث را بیست و هفتم رجب می دانند.

به طور کلی درباره همزمانی یا عدم همزمانی آغاز نزول قرآن با شروع بعثت پیامبر(ص) دو دیدگاه در بین صاحب نظران وجود دارد: الف: برخی معتقدند که بعثت پیامبر با نزول پنج آیه نخست سوره علق، آغاز شده است. لذا، زمان بعثت در ماه رمضان خواهد بود.

ب: در مقابل عدّه ای می گویند که، ابتدا، آن حضرت، در ماه رجب به پیامبری انتخاب شدند، سپس در ماه رمضان، همان سال یا سال بعد، قرآن بر ایشان نازل شد. بنابراین بعثت پیامبر، همزمان با نزول قرآن نبوده است.
5. مراحل نزول قرآن

الف: پیش از نزول: بررسی آیات آغازین سوره های قرآن ـ که ناظر به چگونگی اوصاف قرآن باشد ـ نشان می دهد که قرآن پیش از نزول آن، نزد خداوند، در «امّ الکتاب» که همان لوح محفوظ و کتاب مکنون است، دارای اوصافی مانند: علیٌّ، مبینٌ و حکیمٌ بوده است.

ب: مرحله نزول: قرآن کریم در این مرحله، تفصیل یافته و اوصاف جدیدی به خود گرفته است: «کِتابٌ اُحکِمَت ءایـاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت»، «وقُرءانـًا فَرَقنـاهُ» و «لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبین». در این مرحله، هدف از نزول قرآن، قراءت، تلاوت، ابلاغ، هدایت، تعقل، تذکّر، شفا، رحمت، تعلّم، اتّباع و… می باشد.

این مراحلِ نزول قرآن، نشانگر ذومراتب بودن آن است. قرآن، کتابی الهی و دارای مراتب مختلف است. مرتبه والای آن، همان امّ الکتاب است که حقیقتی نزد خدای حکیم دارد. مرحله دیگر آن در دست فرشتگان و مرتبه نازلِ آن در دست مردم و به زبان عربی فصیح و آشکار است.
6. نوع نزول قرآن

درباره واژه نزول و مشتقات آن در قرآن، آیات مختلفی وجود دارد. در برخی از این آیات، نزول قرآن به صورت مطلق ذکر شده است: «کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ» در برخی دیگر، از نزول تدریجی قرآن، سخن رفته است: «کِتابٌ اُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت» و «وهُوَ الَّذی اَنزَلَ اِلَیکُمُ الکِتابَ مُفَصَّلاً». بنابر ادعا برخی از صاحب نظران، آیاتی از قرآن، اشاره به نزول دفعی و مجموعی قرآن دارند: «اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَةِ القَدر» و «ولا تَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن یُقضی اِلَیکَ وحیُهُ»، «لا تُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِه». دلالت این آیات بر نزول دفعی بدین قرار است:

چون آیات قرآن یک بار به صورت جمعی در شب قدر بر پیامبر نازل شده بود. لذا به هنگام نزول تدریجی آیات، پیامبر عجله می کرد و بر جبرییل پیشقدم می شد و آیات را می خواند. این نشان می دهد که آن حضرت، قبل از نزول تدریجی آیات، از قرآن اطلاع داشته است. بنابراین خداوند دستور می دهد که در این کار عجله نکن و چیزی از این قرآن را بر مردم قراءت و تلاوت نکن تا اینکه وقت مناسب ابلاغ و تبلیغ آن برسد.

با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، درباره نوع نزول قرآن، دیدگاه های متفاوتی در بین صاحب نظرانِ علوم قرآنی مطرح شده است. برخی می گویند قرآن ابتدا به صورت دفعی و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ بر آسمان دنیا (بیت المعمور یا بیت العزّة) و یا بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و از آنجا در طول مدت رسالت آن حضرت، توسط جبرییل امین دوباره بر پیامبر، نازل گشته است.

امّا عده ای دیگر می گویند که قرآن فقط به صورت تدریجی و در مدّت رسالت پیامبر اسلام، به تناسب شرایط زمانی و مکانی و وقوع حوادث و رخدادهای گوناگون، در قالب آیه ها و سوره های موجود، نازل شده است. البته در کنار این دو قول مشهور، اقوال مختلف دیگری نیز وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره ای کوتاه می شود. قرآن در بیست یا بیست و سه شب قدر هر سالِ دوران رسالت، بر آسمان دنیا نازل شده است. یعنی در شب قدر هر سالِ مدت رسالت پیامبر آن اندازه از قرآن که مورد نیاز آن سال بوده، یک جا بر آن حضرت نازل شده است. سپس همان آیات و سوره ها، به تدریج در طول آن سال، دوباره بر پیامبر توسط فرشته وحی فرود می آمد.

در کنار این اقوال، برخی دیگر، توجیهاتی درباره نزول دفعی قرآن، بیان داشته اند که در این جا به سخن شیخ صدوق و علاّمه طباطبایی اشاره ای می شود: شیخ صدوق می گوید: منظور از نزول دفعی قرآن بر پیامبر در شب قدر، علم و آگاهی یافتنِ آن حضرت به محتوای کلی قرآن است. علامه طباطبایی می فرماید: «قرآن کریم دارای دو وجود است: وجود ظاهری تفصیل یافته در قالب الفاظ و عبارات است. وجود بسیط که از هرگونه تجزیه، تفصیل و الفاظ خالی می باشد. وجود باطنی قرآن، در شب قدر بر قلب آن حضرت نازل شد، سپس به تدریج وجود ظاهری آن، در مدت رسالت پیامبر، نازل گردید.»
منشأ پیدایش دو دیدگاه کلی نزول دفعی و تدریجی قرآن

برخی تصور کرده اند که واژه «انزال» از باب افعال به معنای نزول دفعی است و واژه «تنزیل» از باب تفعیل به معنای نزول تدریجی است. و هم چنین، روایاتی که در آنها به این تفصیل نزول دفعی و تدریجی آمده است، باعث پیدایش این دو دیدگاه شده است.

بررسی واژه انزال و تنزیل در لغت و قرآن: در لغت، هر دو واژه از ماده نزول به معنی فرود آمدن است. در کتبِ لغت، معنای دفعی، از معانی باب افعال ذکر نشده است. در معانی باب تفعیل، از معنای تکثیر و مبالغه، نام برده شده است. لذا، انزال و تنزیل هر دو متعدی ماده نزول هستند و فرقی باهم ندارند. استفاده معنی دفعی یا تدریجی از آن دو، نیاز به قرینه خاص در هر مورد، دارد.

در آیات قرآن کریم نیز، این دو واژه در معانی متعددی به کار رفته است: در آیات ذیل «انزال» در معنی تدریج استفاده شده است: «وکَذلِکَ اَنزَلناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ» (حج/16)، «واَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» (بقره / 22) واژه «تنزیل» در معنی نزول دفعی، به کار رفته است: «لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ القُرءانُ جُملَةً واحِدَةً» (فرقان / 32)، «تَنزیلٌ مِن رَبِّ العالَمین» (واقعه / 80)، «ونَزَّلناهُ تَنزیلا» (اسراء / 106)

در آیات دیگر، انزال و تنزیل، هر دو به یک معنا استعمال شده اند و آن معنی واحد، مطلق نزول، مورد نظر است: «واَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ» (نحل / 44)، «وقالوا یـاَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ» (حجر / 6). اگر در این دو آیه، انزلنا را به معنی نزول دفعی و «نزّل» را به معنی نزول تدریجی بگیریم، ترجمه آیه چنین خواهد شد: «ما قرآن را به طور دفعی بر تو نازل کردیم، تا تو قرآن را که به طور تدریجی نازل شده است برای مردم تفسیر کنی.»؛ و حال آن که این ترجمه صحیح نمی باشد.

با توجه به موارد کاربرد مختلف این دو واژه در قرآن و نیز معانی لغوی آن دو، ادعای نزول دفعی در «انزال» بدون دلیل است و اثبات آن در تمامی مواردِ استفاده شده در قرآن، کاری بس مشکل می باشد.

لذا، در این واژه ها، معنای دفعی و تدریجی، نیاز به قرینه دارد که در هر آیه باید به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد تا روشن شود که با توجه به قرائن، دلالت بر کدام معنا دارد.

برخی از سؤالاتی که از صاحبانِ دیدگاه نزول دفعی، باید پرسیده شود این است: 1. چه ضرورتی ایجاب می کرد که قرآن، دو نزول داشته باشد، یکی دفعی و در آسمان، دیگری تدریجی و در زمین، با این که یک نزول، آن هم تدریجی کفایت می کرد؟

2. مراد از بیت العزّة یا بیت المعمور چیست؟

3. بعد از جمله «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» می فرماید: «هدی للنّاس» این دلالت دارد که قرآنِ نازل شده، راهنما و هدایت گر مردم است و این صفات با آن که قرآن در آسمان (بیت العزّة یا بیت المعمور) باشد، سازش ندارد. زیرا چنان قرآنی، آن هم در آسمان، چگونه هدایت گر مردم خواهد بود؟

با توجه به بیانات فوق، نمی توان نزول دفعی قرآن را پذیرفت. زیرا در آیات قرآن، افرادی مورد خطاب قرار گرفته اند، که در هنگام خطاب، حضور نداشته اند. در قرآن، آیات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد، مبهم و مبیّن، بسیار است، که مقتضای این موارد، تأخیر زمانی برخی از

آیات، از برخی دیگر است. هم چنین، در برخی از روایات، نظیر: روایات مربوط به اصحاب کهف و مسئله ظهار آمده است: گاه مردم اموری را از پیامبر سؤال می کردند و آن حضرت می فرمود: در این زمینه به من چیزی وحی نشده است، لذا در انتظار بمانید تا خداوند درباره آن به من آیاتی را وحی کند.

صریح آیه 32 فرقان: «وقالَ الَّذینَ کَفَروا لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ القُرءانُ جُملَةً واحِدَةً…» نزول دفعی آن را رد می کند. بر این اساس، روایاتی که حاکی از نزول دفعی قرآنند، بدلیلِ مخالفت با صریح این آیه، کنار گذاشته می شوند. شیخ مفید در پاسخ به ادّعای نزول دفعی قرآن می گوید: این سخن، مضمونِ خبر واحدی است که نه موجب علم و نه موجب عمل است. این که قسمتی از قرآن به دنبال اسباب نزولی که حادث می شوند، نازل گشته است برخلاف مضمون حدیث مزبور دلالت دارد. زیرا این گونه آیات، مشتمل است بر حکم آن حوادث و ذکر آنچه اتفاق افتاده است و این ممکن نیست، مگر اینکه نزولِ این آیات، بعد از تحقق اسباب نزول باشد. در بیان دیدگاه نزول تدریجی، ابتدا، ذکر یک مثال خالی از فایده نیست. اگر شخصی که مشغول حفر قناتی است، هنگامی که آب قنات بیرون می آید، بگوید: آب قنات روز جمعه بیرون آمد، آیا معنای این سخن او این است که همه آب قنات روز جمعه بیرون آمد؟ یا اینکه در عرف زبان و محاورات عقلاً و عموم مردم می گویند: یعنی شروع خروج آب، روز جمعه بوده است. بنابراین وقتی خداوند می فرماید: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.» یعنی شروع نزول قرآن در شب قدر بوده است.
دلایل دیدگاه نزول تدریجی

1. تصریح قرآن: آیه شریفه «وقالَ الَّذینَ کَفَروا لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ القُرءانُ جُملَةً واحِدَةً…» (فرقان / 32)؛ خداوند در پاسخ سؤال کافران که پرسیدند: چرا قرآن بر رسول خدا به طور یکجا نازل نشد، در مقام انکار برنیامد و نفرمود: چنین نیست و قرآن به طور یکجا نیز بر رسول خدا نازل شده است؛ بلکه در مقام اثبات برآمد و فرمود: همان طور است که می گویید؛ قرآن به طور دفعی نازل نشده است.

2. مضامین قرآن: از ظاهر برخی از آیات (آیه سؤال از اصحاب کهف: 23 و 24؛ آیه تغییر قبله: بقره / 144؛ و آیه ظهار: مجادله / 2) چنین حاصل می شود که پیامبر حکم برخی از امور و پاسخ بعضی از سؤالات را نمی دانستند؛ لذا منتظر نزول آیاتی درباره آن ها می شدند. بدیهی است که اگر قبلاً کل قرآن بر آن حضرت نازل شده بود، چنین انتظاری معنا نداشت.
حکمت و آثار نزول تدریجی قرآن

الف: قوّت قلب پیامبر: تجدید وحی بر پیامبر موجب دل گرمی آن حضرت می شد و از عوامل ثبات و پایداری ایشان در دعوت و مبارزه به شمار می رفت.

ب: تأکید بر حقانیّت دعوت و پشتیبانی مداوم از پیامبر: ارتباط مستمر به واسطه نزول تدریجی آیات تأیید و تأکید بر دعوت رسالت و موجب آسان شدن تحمّل مشکلات و پایداری در دین می شد.

ج: مصالح مرتبط با مردم: در مقاطع زمانی و مکانی و متناسب با شرایط فردی، اجتماعی، سیاسی و رویدادهای تاریخی وجود شبهات و پرسش های مخالفان و موافقان و تغییر تدریجی آداب و رسوم و خرافات جاهلی، اقتضا می کرد که آیات قرآن به مرور نازل شود. و اجرای همزمان احکام و قوانین شرعی برای افرادی که تازه اسلام را پذیرفته اند، سخت و دشوار بود. لذا با نزول تدریجی آن موارد، احکام و قوانین به صورت گام به گام و مرحله ای به اجرا درآمد. فایده دیگر آن امکان حفظ و صیانت از آیات قرآن توسط مردم بود.

د: مصالح مرتبط با قرآن: انسجام و پیوستگی میان آیات قرآن و نبود اختلاف و تعارض به رغمِ نزول تدریجی آن، کلام الهی و وحیانی بودن آیات و در نهایت، معجزه بودن قرآن را به اثبات می رساند.

 نظر دهید »

تفسیر سوره اخلاص

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

حضرت امام صادق «علیه السلام » فرمود:جماعتی از فلسطین نزد پدرم امام محمد باقر«علیه السلام » آمدند و مساله ای چند پرسیدند و جواب شنیدند. بعد ازآن «الصمد» را پرسیدند: پدرم فرمود:پنج حرف است:

الف، دلیل برانیت او سبحانه لام، دلیل است بر الهیت اوصاد، دلیل است بر آنکه او سبحانه صادق است و قول و کلام او صدق وداعی بندگان به اتباع صدق و واعدایشان است به صدق در دار صدق .

میم، دلیل است بر ملک او و اومالک مطلق است; لم یزل و لا یزال.

د - دلیل است بر دوام ملک او واینکه او دائم الوجود است (22).

چرا احد نکره و صمد معرفه آمده است؟

جواب - رازی می گوید:

غالبا در اذهان و اوهام اکثر مردم هر موجودی محسوس و هرمحسوسی منقسم است و قابلیت تقسیم پذیری دارد. و هر چه منقسم نباشد در خاطر و ذهن خلق جای نمی گیرد. پس صمد کسی است که همه در حوائجشان به او نیازمندند واین نزد اکثر خلق معلوم است ولکن احد نزد بیشتر خلق ناشناخته و غیرمعلوم است. ولیکن صمد نزد بیشترین شناخته شده است. (23)
لم یلد و لم یولد:

خداوند زاییده نشده و نمی زاید واز چیزی خارج نمی شود، مانند تولدانسان از انسان و حیوان از حیوان و یاگیاه از زمین و آب از چشمه ها ومیوه ها از درختان نیست.

او پروردگاری است که «لا من شی ء و لا فی شی ء و لا علی شی ء»است (24).

لم یلد صفتی است که نفی شرک ومجالست را از او نماید (25).

لم یلد را به عبارتی می توان گفت که او بیرون نیامد از وجودش چیزکثیف که ولد باشد و سایر اشیای کثیف که از مخلوق بیرون می آید و نه چیز لطیف مثل نفس و روح و منبعث نمی شود از او عوارضات مثل خواب،غم، حزن، بهجت، خنده، گریه،خوف، رجا، رغبت، گرسنگی، سیری و غیر آن یعنی متعالی است از آنکه متولد و بیرون آید از او اشیای کثیف ومحل حوادث نیست (26).

و لم یولد وصف ذات سبحانی است به قدم و اولیت ذات یگانه او. (27)

و لم یولد: یعنی تولید از چیزی نشده و از چیزی بیرون نیامده است. اوایجاد کننده است، به قدرتش، و آنچه را به مشیتش ایجاد کرده برای فنا ونابودی متلاشی نمی کند. باقی می گذارد آنچه خلق کرده برای بقا وابدیت به علمش، پس این است الله الصمد یکه نزاده و نمی زاید و حضورمنزه است. (28)
وجه تقدم «لم یلد» بر «لم یولد»:

به چه علت لم یلد ابتدا آمده بااینکه در ظاهر می بینیم که اول مولودی است و سپس والد است؟

جواب - هنگامی که خلقت واقع شد و خلایق بوجود آمدند قایل به وجود فرزندی برای خدا شدند; زیرامشرکان عرب می گفتند: «الملائکة بنات الله » و یهود می گفتند: عزیز پسرخداست و نصاری بر این بودند که مسیح پسر خداست، به همین خاطرلم یلد مقدم بر لم یولد ذکر گردیده است. (29)
و لم یکن له کفوا احد:

کیفیت قرائت: کفوا، به ضم کاف وفاء خوانده می شود و همچنین به ختم کاف و کسرش به سکون فاء. و ابوعبیده در مورد کفوا گفته است: کفو وکف و کفاء» .

به معنی واحد است و آن به معنی مثل است ولیکن اکثر مفسران در این مورد قولهای مختلفی دارند. (30)

ترمذی گفته است که: لم یکن له کفوا احد و برای او همانندی نیست ومعادلی نیست. هیچ چیز در عالم وجود مثل او نیست. (31) خداوند آنچه براو جایز نیست از صفات نقص را بیان کرد با: «و لم یکن له کفوا احد.» (32)
تفسیر کفو :

در تفسیر کفو اقوال و تفاسیرمختلف است. مفسران سه قول را بیان نموده اند (33):

1- کعب و عطاء گفته اند: لم یکن له مثل و لا عدیل

2- مجاهد گفته است: لم یکن له صاحبة. چنانچه خداوند خود فرموده:لم یکن احد کفوا له.

3- قول سوم بر این است که خداوند خود فرموده که او مصمود الیه است و همه خلق در قضای حوایج خود به او نیازمندند.

دلالت اعضای سوره بر چیست؟

بعضی از اهل تحقیق فرموده اند:نزد طایفه معطله عالم را صانعی نیست. فلاسفه را عقیده بر آن است که صانع نام و وصف ندارد. مذهب ثنویان آنکه شریک دارد اعتقاد مشبهه آنکه شبیه به خلق است. یهود ونصاری گویند: او را زن و فرزند است واعتقاد مجوس آنکه کفو و همسر دارد.حال چون بنده گفت (هو) از تعطیل بیزار شد، چون گفت (الله) از گفتارفلاسفه تبری نمود، به گفتن (احد) ازطریقه بت پرستان و ثنویه تبرا نمود، به گفتن (الله الصمد) از مذهب مشبهه دور شد، به گفتن (لم یلد و لم یولد) ازیهود و نصاری و به گفتن (و لم یکن له کفوا احد) از مجوس مبرا گردید. (34)

فایده در تکرار لفظ الله: چرا لفظ «الله » در «الله الصمد» بعد از «الله احد» دوباره تکرار شده است؟جواب: اگر دوبار این لفظ دو بار به کارنمی رفت احد و صمد وجوبا با هم معرفه یا نکره می آمد. و این جایزنیست. ناگزیر این لفظ باید تکرار شودتا احد بتواند نکره و الصمد معرفه بیایند (35).
اقسام شرک و نفی آن صفات باآیات سوره توحید:

بعضی از صاحبان زبان و علم کلام گفته اند: شرک هشت قسم است:

1- نقص 2- تقلب 3- کثرت 4- عدد 5- علت بودن 6- معلول بودن 7- اشکال 8- اضداد

خداوند متعال نفی کرد از صفت خود کثرت و عدد را بقولش «قل هوالله احد» و تقلب و نقص را بقولش «الله الصمد» و علت و معلولی را به قولش «لم یلد و لم یولد» و نفی کرداشکال و اضداد را به قولش «و لم یکن له کفوا احد» پس وحدانیت بحث ومحض بسیط خدا (36) حاصل شد.
فواید سوره توحید:

فوایدی چند از این سوره بافضیلت ذکر می گردد:

1- اول سوره دلالت می کند برآنکه او واحد و صمدی است که ضدیتی در پیشی گرفتن به احسان به لطف او نیازمندند. «لم یلد و لم یولد»به این مطلب اشاره دارد که او غنی علی الاطلاق است و از تغییرات مادی منزه است و جود و کرمش به خاطرنفع و یا دفع ضرری از او نیست بلکه احسان محض است «و لم یکن له کفوااحد» اشاره به نفی صفات نکوهیده وسلبیه در اوست .

2- خداوند با قول (احد) کثرت رااز ذاتش نفی کرد و با لفظ (الصمد)نفی نقص و مغلوب بودن از خودنمود. و با لم یلد و لم یولد نفی علی ومعلولی و با (و لم یکن له کفوا احد)نفی اضداد و انداد.

3- همانا این سوره در حق خدامانند سوره کوثر است در حق رسول «صلی الله علیه وآله »، و همانطور که به پیامبرنسبت ابتر بودن دادند و سوره کوثرنازل شد سوره توحید هم نازل شدبرای اثبات اینکه خدا فرزندی ندارد (37).

 نظر دهید »

تفسیر سوره فلق

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

بگو پناه می‏برم به پروردگار صبحدم (1).

از شر هر چه که او خلق کرده و دارای شر است (2).

و از شر شب وقتی که با ظلمتش فرا می‏رسد (3).

و از شر زنان جادوگر که به گره‏ها می‏دمند و افسون می‏کنند (4).

و از شر حسودی که بخواهد زهر حسد خود را بریزد (و علیه من دست بکار توطئه شود) (5).

تفسیر آیات

در این سوره به رسول گرامی خود دستور می‏دهد که از هر شر و از خصوص بعضی شرور به او پناه ببرد، و این سوره به طوری که از روایات وارده در شان نزولش بر می‏آید در مدینه نازل شده است.

قل اعوذ برب الفلق مصدر عوذ که کلمه اعوذ متکلم وحده از مضارع آن است، به معنای حفظ کردن خویش و پرهیز دادن از شر از راه پناه بردن به کسی است که می‏تواند آن شر را دفع کند، و کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای شکافتن و جدا کردن است، و این کلمه در صورتی که با دو فتحه باشد صفت مشبهه‏ای به معنای مفعول خواهد بود، نظیر قصص به دو فتحه (چون قصص به کسره اول و فتحه دوم جمع قصه است)، که به معنای مقصوص یعنی حکایت شده، و یا نقل شده است، و غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق می‏شود، و فلق یعنی آن لحظه‏ای که نور گریبان ظلمت را می‏شکافد و سر بر می‏آورد.

و بنابراین، معنای آیه چنین می‏شود: بگو من پناه می‏برم به پروردگار صبح، پروردگاری که آن را فلق می‏کند و می‏شکافد، و مناسب این تعبیر با مساله پناه بردن از شر، که خود ساتر خیر و مانع آن است، بر کسی پوشیده نیست.

ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه فلق هر چیزی است که از کتم عدم به وسیله خلقت سر بر آورد، برای اینکه خلقت و ایجاد در حقیقت شکافتن عدم، و بیرون آوردن موجود به عالم وجود است، در نتیجه رب فلق مساوی با رب مخلوق است.

بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه فلق نام چاهی است در جهنم.

مؤید این قول بعضی از روایاتی است که در تفسیر این سوره وارد شده.

من شر ما خلق یعنی از شر هر مخلوقی، چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگری که شری همراه خود دارد، پس، از عبارت ما خلق نباید توهم کرد که تمامی مخلوقات شرند و یا شری با خود دارند، زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و کلیت نیست.

و من شر غاسق اذا وقب در صحاح می‏گوید: کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است، وقتی گفته می‏شود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید، و عاسق شب، آن ساعتی است که شفق سمت مغرب ناپدید شود.

و کلمه وقوب که مصدر فعل ماضی وقب است، به معنای داخل شدن است.

در نتیجه معنای آیه این می‏شود: و از شر شب وقتی که با ظلمتش داخل می‏شود.

و اگر در آیه شریفه شر را به شب نسبت داده، به خاطر این بوده که شب با تاریکیش شریر را در رساندن شر کمک می‏کند، و به همین جهت می‏بینیم شروری که در شب واقع می‏شود بیشتر از شرور واقع در روز است.

علاوه بر این، انسان که مورد حمله شرور است، در شب ناتوان‏تر از روز است.

ولی بعضی گفته‏اند: مراد از کلمه غاسق خصوص شب نیست، بلکه هر شری است که به آدمی هجوم بیاورد، هر چه می‏خواهد باشد.

در آیه اول مطلق شر را ذکر کرد، و در آیه دوم خصوص شر غاسق را یاد آور شد، و این خود از باب ذکر خاص بعد از عام است، تا اهتمام بیشتر نسبت به خاص را برساند، و در این سوره بعد از ذکر شر عام، به خصوص سه شر اهتمام شده است: یکی شر شب وقتی داخل می‏شود. و دوم شر ساحران. و سوم شر حاسد، که مشغول توطئه می‏گردد.

و اهتمام بیشتر نسبت به این سه نوع شر بخاطر این است که انسان از این سه شر غافل است، یعنی این سه نوع شر در حال غفلت آدمی حمله می‏آورند.

و من شر النفاثات فی العقد یعنی و از شر زنان جادوگر ساحر، که در عقده‏ها و گره‏ها علیه مسحور می‏دمند، و به این وسیله مسحور را جادو می‏کنند.

و اگر از میان جادوگران، خصوص زنان را نام برد، برای این بود که سحر و جادوگری در بین زنان بیشتر است تا مردان، و از این آیه استفاده می‏شود که قرآن کریم تاثیر سحر را فی الجمله تصدیق دارد، و نظیر این آیه در تصدیق سحر آیه زیر است که در داستان هاروت و ماروت می‏فرماید: فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله، و نیز نظیر آن، آیه‏ای است که سخن از ساحران فرعون دارد.

ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند: آیه مورد بحث نظری به سحر ندارد، بلکه مرادش از دمندگان در گره‏ها، آن زنانی است که با تسویلات خود تصمیم‏های شوهران را از ایشان می‏گیرند و رأی شوهران را متمایل به آن جانبی می‏کنند که خودشان صلاح می‏دانند و دوست دارند، پس مراد از کلمه عقد - که جمع عقده است - رأی، و مراد از نفث در عقد به طور کنایه سست کردن تصمیم شوهر است. ولی این معنایی به دور از ذهن است.

و من شر حاسد اذا حسد یعنی از شر حسود وقتی که مبتلا به حسد گشته و مشغول اعمال حسد درونی خود شود و علیه محسود دست بکار گردد.

بعضی از مفسرین گفته‏اند: این آیه شامل چشم زدن اشخاص شور چشم نیز می‏شود، چون چشم زدن هم ناشی از نوعی حسد درونی می‏گردد، شخص حسود وقتی چیزی را ببیند که در نظرش بسیار شگفت‏آور و بسیار زیبا باشد حسدش تحریک شده، با همان نگاه، زهر خود را می‏ریزد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 33
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

takab's blog

امیدوارم شماهم مارا یاری کنید

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی،تحلیلی
  • اقتصادی
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • خبری
  • شهدا
  • قرآن
  • مهدویت

Random photo

اعتکاف

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس