takab's blog

سلام هدف ترویج مهدویت و شیعه سالاری میباشد
  • خانه 

اینها برای سال قبلبود سال قبل

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

سرشوخی را با دکتر روحانی باز می کنیم!

از آنجا که ما کارمان خیلی درست است توانستیم دستگاهی اختراع کنیم و چهارسال بعد را با پیش فرض اینکه هر یک از نامزدهای ریاست جمهور رئیس جمهور می شدند پیش بینی کنیم! البته این دستگاه را بیشتر به این خاطر اختراع کردیم که سرشوخی را با دکتر روحانی باز کنیم. هر چند دکتر احمدی نژاد می رود، اما بالاخره یک طوری ما طنزنویس ها هم باید نان بخوریم دیگر!

* اگر غرضی رئیس جمهور می شد:

به قول شاعر: “تصور کن، اگه حتی، تصور کردنش سخته!"؛ با رئیس جمهور شدن ایشان طنزنویسان به جلسات هیات دولت دعوت می شدند و کلا همه دور هم می گفتن و می خندیدن؛ نشاط جامعه اینقدر بالا می رفت که دیگر هیچ بیمار روانی در کشور وجود نمی داشت و همه روانشناسان به این دلیل از کار بیکار می شدند!

بعد از چند ماه و با کاهش تورم به زیر صفر، کشور دچار رکود اقتصادی می شد و مسئولان به این فکر می افتادند که حالا باید چیکار کنند؟!

در طی 4 سالی که ایشان رئیس جمهور می بودند تیمی تشکیل می شد پاسخ سوالات فلسفی ایشان را بدهد؛ و بالاخره معلوم شود که آیا فرهنگ در طول حرکت می کند یا در عرض؟! و یا اینکه بالاخره فرهنگ موجودی زنده است یا خیر؟!

در طی این دوران “دولت ضدتورم” ایشان با هرگونه “تورم” مبارزه می کرد و بعد از رفع تورم اقتصاد، به شکم های متورم همشهریان هم پرداخته می شد و دیگر کسی در کشور اضافه وزن نمی داشت!

* اگر جلیلی رئیس جمهور می شد:

از یکدم همه ظرفیت ها آزاد می شدند! همه آدم ها هم با ظرفیت می شدند و دیگر کسی از انتقاد کس دیگری دلخور نمی شد! حتی ظرفیت باک خودروها را هم افزایش می دادند تا با یک باک بنزین بتوانی از اینجا تا محل اجلاس 5+1 بروی ، با کاترین مذاکره کنی و برگردی!

* اگر عارف رئیس جمهور می شد:

بالاخره به دکتر می رفت و به دکتر می گفت که: “4سال دل درد گرفتم!"؛ همه معادن را به جاذبه گردشگری تبدیل می کرد و البته مرام لوطی گری و تریپ معرفت را هم در کشور ترویج می داد.

* اگر محسن رضایی رئیس جمهور می شد:

همون موقع اعلام نتایج کنار می کشید و نفر دوم می شد رئیس جمهور ؛ آقا محسن در بیانیه استعفایش می نوشت: “لذتی که در نامزد شدن هست در انتخاب شدن نیست! من هدفم در این سال ها نامزد شدن بود نه رای آوردن! وقت ندارم رئیس جمهور بشم! می خوام برم مطالعه و تحقیق کنم و برنامه هام رو ارتقا بدم تا 4 سال بعد با برنامه هایی جدید دوباره کاندیدا بشم!”

* اگر قالیباف رئیس جمهور می شد:

تیم مذاکره 5+1 با احترامی ویژه به ایران دعوت می شدند و بعد گازانبری مذاکرات را پیش می بردیم!

* اگر ولایتی رئیس جمهور می شد:

یک واحد درسی با عنوان “چگونه مذاکره کنیم!” به واحدهای درسی دانشجویان اضافه می شد!!

* اگر حداد عادل رئیس جمهور می شد:

بعد از چهارسال تازه باورش می شد که این اتفاق افتاده که خیلی دیر بود و زمان ریاستش بر قوه مجریه به اتمام می رسید!

* حالا که دکتر روحانی رئیس جمهور شد:
ابتدا سعی می کند با کلیدش، قفل های زده شده بر رشد اقتصاد و اشتغال را باز کند! اما بعد از مدتی متوجه می شود این قفل ها محکمتر از این حرف ها هستند و از دکتر احمدی نژاد می خواهد کلیدها را پس بدهد! اما به دلیل اینکه کلیدها پیدا نمی شوند بالاخره می روند و از یکی از نامزدها گازانبر(!) می گیرند و همه قفل ها را می برند

 نظر دهید »

ریاست جمهور محترم توجه توجه

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

قابل توجه ریاست محترم جمهور

دولتمردان عزیز !!!

نظر به موفقیت روز افزون دشمن در جبهه بدنام کردن دولتمردان ! خوشنام ! وزحمتکش نظر تان را به چند پیشنهاد جلب می نمایم .

1- از آنجا که این فرزندان خدوم تمام وقت و پتانسیل خود را در راه خدمت به این ملت غیور مصرف می نمایند پیشنهاد میشود:

الف) بودجه کشور را بطور کاملا عادلانه ! بین اعضای کابینه تقسیم نمایید تا اولا : دولتمردان نیازشان به این چندر غاز ( 3000 میلیارد تومان ) مرتفع وعلاوه بر فراقت بال از نیاز های معیشتی ، به اعتلای فرهنگ والای ساده زیستی پرداخته و ثانیا : مورد هجمه رسانه های بیگانه !!!!!!( داخلی و درونی و گاهی هم بیرونی ) قرار نگرفته که متهم به خدای ناکرده اختلاس از شبکه بانکی گردند .

ب) چنانچه امکانات فوق تکافوی نیاز های زحمتکشان کابینه را نداد ، چنانکه شاعر می فرماید:

کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما ؟

میتوانید از طرق دیگر این نیازهای اساسی را تامین نمایید مثلا : استقراض یا فروش اوراق قرضه که در این راستا فروش بخشهایی از دریای خزر که بلا استفاده مانده ودر روی نقشه هم دیگر کسی سراغ آنها را نمی گیرد ، میتواند کار ساز باشد.

2- برای مقابله با دشمنان یاوه گو پیشنهاد میشود که با لطایف الحیل آنها را به داخل کشور فرا خوانده و در یک اقدام کاملا انقلابی آنها را برای دریافت وام به بانکها فرستاد برای بهتر اجرا کردن این عملیات میتوان از دختران ایرانی که در کشورهای حوزه خلیج فارس برای دریافت پول اقدام به تن فروشی میکنند!!!!!! نیز به عنوان عروس استفاده کرد و دشمن را برای دریافت وام ازدواج به بانکها فرستاد تا پوزه آنها به خاک مذلت مالانده شود.

ادامه پیشنهادات اگر زنده بودیم و خدا خواست بزودی ….

 نظر دهید »

انتخابات

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد.
. فرشته گفت:
«خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت:
«مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»

فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده،
شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید.
آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»

سياستمدار گفت:
«اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»

. فرشته گفت::
«می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند.
پایین … پایین… پایین… تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد.
زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار
آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از
دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند.
آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی
قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و
حسابی سرگرم شدند.
همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و
شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند.
شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت.
راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد.
در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد،
به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند.
سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت،
گرچه به خوبي روز اول نبود.

بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟

سياستمدار گفت
«خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم..
حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد.
وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید،
پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند
هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند.
سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید:
«انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟
آن سرسبزی ها کو؟
ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ …»

شیطان با خنده جواب داد:

«آن روز، روز انتخابات بود اما امروز دیگه…… تو رای داده‌ای…….».

 نظر دهید »

قاضی

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

برتولت برشت
برتولت برشت نویسنده معروف آلمانی ضد فاشیست بود. ( الهم ارزقنی ) ، و به جرم اعتقاداتش محاکمه می شه در خلال دادگاه :


قاضی : اسم؟
برشت : شما خودتون می دونین
قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
برشت : خوب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟
قاضی : با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
برشت : من که گفتم. برشت هستم.
قاضی : ازدواج کرده اید؟
برشت : بعله
قاضی : با چه کسی؟
برشت : با یک زن.
خنده حضار در دادگاه
قاضی : شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
برشت : نه این طور نیست.
قاضی : پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
برشت : چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
قاضی : کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
برشت : بله!
قاضی : چه کسی؟
برشت : همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است

به نقل از سایت 3jok

به نظر شما او راست نمی گفت ؟ وهمسرش واقعا با یک مرد ازدواج نکرده بود ؟؟!!

 نظر دهید »

شیوه مدیریت در ایران

05 اردیبهشت 1396 توسط مدرسه علمیه نجمه خاتون(س) تکاب

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد. در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه!

در این لحظه شما پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شده‌اید… تبریک!

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 33
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

takab's blog

امیدوارم شماهم مارا یاری کنید

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اجتماعی،تحلیلی
  • اقتصادی
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • خبری
  • شهدا
  • قرآن
  • مهدویت

Random photo

اعتکاف

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس